کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید: سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده بر آن سرخی ّ رو بدهد گواهی گر نهان دارد. (از آنندراج). خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن.
کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید: سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده بر آن سرخی ّ رو بدْهد گواهی گر نهان دارد. (از آنندراج). خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن.
کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مِثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
می خوردن. شراب خوردن. می گساردن: روز ارمزد است شاها شاد زی بر کت شاهی نشین و باده خور. ابوشکور. یکی جشن کرد آن شب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد. فردوسی. سر تخت ایران ابی شهریار مرا باده خوردن نیاید بکار. فردوسی. گر باده خوری تو با خردمندان خور یا با صنمی لاله رخی خندان خور بسیار مخور ورد مکن فاش مساز اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور. خیام. همه باده بر یاد او میخورند خراج ولایت بدو میبرند. نظامی. بیاد مهربانان عیش میکرد گهی میداد باده گاه میخورد. نظامی. باده کم خور خرد بباد مده خویش را یاد او بباد مده. اوحدی. نه شب عیش و باده خوردن تست کآبروی جهان بگردن تست. اوحدی. ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم. حافظ. ساقی ار باده باندازه خورد نوشش باد ورنه اندیشۀ این کار فراموشش باد. حافظ
می خوردن. شراب خوردن. می گساردن: روز ارمزد است شاها شاد زی بر کت شاهی نشین و باده خور. ابوشکور. یکی جشن کرد آن شب و باده خورد سده نام آن جشن فرخنده کرد. فردوسی. سر تخت ایران ابی شهریار مرا باده خوردن نیاید بکار. فردوسی. گر باده خوری تو با خردمندان خور یا با صنمی لاله رخی خندان خور بسیار مخور ورد مکن فاش مساز اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور. خیام. همه باده بر یاد او میخورند خراج ولایت بدو میبرند. نظامی. بیاد مهربانان عیش میکرد گهی میداد باده گاه میخورد. نظامی. باده کم خور خرد بباد مده خویش را یاد او بباد مده. اوحدی. نه شب عیش و باده خوردن تست کآبروی جهان بگردن تست. اوحدی. ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم. حافظ. ساقی ار باده باندازه خورد نوشش باد ورنه اندیشۀ این کار فراموشش باد. حافظ