جدول جو
جدول جو

معنی باد خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

باد خوردن
(مُ حَ نَ)
کنایه از اکتساب هوا کردن. میرخسرو گوید:
سحرگه غنچه بنگر بادها خورده ست در پرده
بر آن سرخی ّ رو بدهد گواهی گر نهان دارد.
(از آنندراج).
خنک شدن در مجاورت هوا. از هوا متأثر شدن.
لغت نامه دهخدا
باد خوردن
تاثیر کردن باد در بدن شخص، در معرض هوا قرار گرفتن، تاب خوردن برارجوحه نشستن و بازی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاج خوردن
تصویر کاج خوردن
سیلی خوردن، پس گردنی خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز خوردن
تصویر باز خوردن
به هم برخوردن، تصادف کردن، مصادف شدن، رو به رو شدن، برای مثال بیامد که خواهد ز گردان نبرد / نگهبان لشکر بدو بازخورد (فردوسی - ۴/۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مار خوردن
تصویر مار خوردن
کنایه از رنج و سختی بردن، غصه خوردن، برای مثال لعل روان ز جام زر نوش و غم فلک مخور / زاین فلک زمردین، بهر چه مار می خوری (سلمان ساوجی - لغت نامه - مار خوردن)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
به خاطر آوردن، به یاد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بند آوردن
تصویر بند آوردن
بستن و جلوگیری کردن، جلو جریان چیزی را گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاک خوردن
تصویر چاک خوردن
شکافته شدن، ترک پیدا کردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ وَ ظَ)
خوردن. بلعیدن. (ناظم الاطباء) : هرمزان گفت مرا مکش تا یک شربت آب بازخورم. (تاریخ قم ص 303).
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَ)
باستسقای لحمی مبتلا شدن. به ورم آماس دچار شدن. به اودما، اوذیما، ادم گرفتار شدن. آماس و ورم کردن: دست فلانی این روزها باد آورده. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ قَ)
می خوردن. شراب خوردن. می گساردن:
روز ارمزد است شاها شاد زی
بر کت شاهی نشین و باده خور.
ابوشکور.
یکی جشن کرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده کرد.
فردوسی.
سر تخت ایران ابی شهریار
مرا باده خوردن نیاید بکار.
فردوسی.
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور.
خیام.
همه باده بر یاد او میخورند
خراج ولایت بدو میبرند.
نظامی.
بیاد مهربانان عیش میکرد
گهی میداد باده گاه میخورد.
نظامی.
باده کم خور خرد بباد مده
خویش را یاد او بباد مده.
اوحدی.
نه شب عیش و باده خوردن تست
کآبروی جهان بگردن تست.
اوحدی.
ز باده خوردن پنهان ملول شد حافظ
ببانگ بربط و نی رازش آشکاره کنم.
حافظ.
ساقی ار باده باندازه خورد نوشش باد
ورنه اندیشۀ این کار فراموشش باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ)
سوراخ سوراخ شدن پارچۀ پشمی و قالی بسبب کرم بید
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
در تاب نشستن و در هوا آمدن و رفتن، در پیچ و تاب شدن پیچیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاچ خوردن
تصویر قاچ خوردن
ترک برداشتن تراک خوردن ترک برداشتن شکاف برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاچ خوردن
تصویر کاچ خوردن
سیلی خوردن کشیده خوردن: (همچو دزدان بکنب بسته ای آونگ دراز دزدنی چوب خورد کاج خورد مسخره نی) (سوزنی در لغز طبل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاج خوردن
تصویر کاج خوردن
سیلی خوردن کشیده خوردن: (همچو دزدان بکنب بسته ای آونگ دراز دزدنی چوب خورد کاج خورد مسخره نی) (سوزنی در لغز طبل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سود خوردن
تصویر سود خوردن
ربا خوردن تنزیل گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن بر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربا خوردن
تصویر ربا خوردن
استفاده کردن از ربا نزول گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه را که باد حمل کرده اکثر باد آورد، چیزی که آسان بدست آمده باشد باد آورده را باد می برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد شمردن
تصویر باد شمردن
بهیچ شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای خوردن
تصویر پای خوردن
فریب خوردن در معامله یا حساب
فرهنگ لغت هوشیار
تصادم کردن برخورد کردن، منحل شدن جمعیت حزب و غیره، آشوب شدن مزاج بهم خوردن حال شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازو خوردن
تصویر بازو خوردن
صدمه دیدن بازوی شخص پذیرفتن آسیب از بازو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلک خوردن
تصویر بلک خوردن
شنا کردن، غوطه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بند آوردن
تصویر بند آوردن
بستن جلوگیری کردن جریان چیزی را مانع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بید خوردن
تصویر بید خوردن
سوراخ سوراخ شدن پارچه پشمی و قالی بسبب کرم بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارد خوردن
تصویر کارد خوردن
مورد اصابت ضربه کارد واقع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیاد آوردن
تصویر بیاد آوردن
تداعی
فرهنگ واژه فارسی سره